موضوع از این قراره که به شکل عجیبی به نظر میاد که ما بر خلاف چیزی که ادعا میکنیم، خیلی به دردسر علاقمندیم. سری که درد نمیکنه رو دستمال میبندن! بله! این کاریه که خیلی از آدمهای این دنیا و شاید خود ما مدام انجامش میدیم. شاید دیده باشید تو فیلمها و سریالهای غالبا آبکی ایرانی، شخصیت شر داستان میگه: «من سرم درد میکنه برا دردسر». تو این مطلب میخوام به این موضوع بپردازم که چرا به نظر میاد خیلی از ما تفاوت چندانی با این شخصیتها نداریم! در ادامه در این مورد چند مثال میزنم و یک نتیجهگیری نهایی.
یا مشکلی هست یا مشکلی میسازم
شاید خیلی وقتها دیده باشید که خوش و خرم مشغول زندگیتون هستید که یهو کاری انجام میدید که باعث ایجاد دردسر براتون میشه. کاری که بعد که بهش فکر میکنید، خودتون هم تعجب میکنید که چرا انجامش دادید. چرا فلان شوخی رو کردم؟ چرا فلان حرف رو زدم؟ چرا فلان کار رو کردم؟ اینها سوالاتی هست که بعد ایجاد یک دردسر از خودمون میپرسیم و بابت اتفاق افتادنشون از خودمون متعجبیم.
گاهی اوقات اینطور به نظر میاد که ما نمیتونیم یک شرایط یکنواخت رو تحمل کنیم، حتی اگر اون شرایط یک شرایط خوب یا ایدهآل باشه. انگار یک نسخهی لجباز از ما تو ذهنمون نشسته و هر وقت که شرایط خوب پیش میره میگه «ای بابا، حوصلهم سر رفت، چرا هیچ مشکلی نیست؟» و بعد بلافاصله یکیش رو درست یا پیدا میکنه! به مثالهای پایین دقت کنید. 😉
دردسر تراشی | حالا باشه دیر نمیشه خب
یکی از رایجترین مثالها در این مورد، دقیقهی نود بودن خیلی از ما در انجام کارهاست. مثلا همه چیز رو روال داره پیش میره و میتونیم کاری که مشغولش هستیم رو به موقع انجام بدیم، اما اونقدر زمان رو به دلایل واهی و غیرضروری از دست میدیم که کار عجلهای میشه و کلی برای رسوندنش در زمان مقرر به دردسر میافتیم. خب چرا؟! به نظر میاد ما اصلا عادت نکردیم کاری رو بدون استرس و نگرانی به انتها برسونیم. شاید هم اینجوری اصلا کیف نمیده!
دردسر تراشی | تو من رو ناراحت کردی
یکی از مهمترین سوژهها برای درست کردن مشکل یا تظاهر به داشتن مشکل، نارحت شدنهای ما از همدیگهست. خیلی از ناراحت شدنهای ما به خاطر این نیست که به فرد بگیم «تو من رو ناراحت کردی»، بلکه به خاطر اینه که میخوایم بهش بگیم «حوصلهم سر رفته، بیا کمی بازی کنیم»! ما خیلی وقتها ناراحت میشیم، فقط به خاطر اینکه سوژهی دیگهای برای خارج کردن شرایط از یکنواختی موجود پیدا نکردیم و این یجور سرگرمی هست برامون. یجور سرگرمی که سوءتفاهمها و مشکلاتی واقعی رو در طول زمان ایجاد میکنه.
دردسر تراشی | ریسک یا حماقت
یک مثال دیگه در این مورد، به برخی از به اصطلاح ریسکهایی که در زندگی میکنیم مربوط میشه. مرز بسیار باریکی بین ریسک و حماقت وجود داره که گاهی دیده نمیشه. مثلا سرمایهگذاری کردن یک سوم از سرمایه و پساندازمون روی یه ایدهی جدید یه ریسک بزرگه، اما اگر به جای یک سوم همهش رو خرج این کار بکنیم، حماقت محضه. ریسک ما رو به چالش میکشونه، اما حماقت ما رو به دردسر میندازه. ریسکهای بیپشتوانه و بیبرنامه، همون حماقتهای زندگی ما و مسئول تعداد زیادی از مشکلات زندگی ما هستند.
نتیجهگیری | سری که درد نمیکنه رو دستمال نمیبندن
شاید اگر فقط دردسرهای خود ساخته رو حذف کنیم، زندگی به شکل قابل توجهی سادهتر بشه. ولی به نظر میاد که بیشتر ما به خلاف ضربالمثل تیتر این بخش باور داریم و معتقدیم که اتفاقا خیلی خوب هم میبندن!
بهتره قبل از هر ناراحتی و دلخوری به این فکر کنیم که آیا اون ناراحتی و دلخوری ریشه در چیزی واقعی، قطعی و مهم داره، یا احتمال داره فقط سوژهای برای سرگرمی باشه؟ همینطور بهتره قبل از هر کاری به این فکر کنیم که به دردسری عجیب منتهی نمیشه که بعدش علت وقوعش برامون سوال بشه یا نه؟
اگر یاد بگیریم زمانمون رو به شکل بهینهای پر کنیم و با برنامهی تفریحاتی سالم، هیجان به زندگی تزریق کنیم و از یکنواختی دربیاریمش، احتمالا کمتر از این دردسرهای ناآگاهانه برای خودمون و دیگران ایجاد میکنیم.
برنامهای با دوستان، سرگرمیهای روزانه و آخر هفته و دلخوشیهای کوچیکی که براشون برنامه ریختیم، به همراه کمی انعطاف برای داشتن برنامههای یهویی، احتمالا میتونن کاملا خوراک هیجان زندگی ما رو در این زمینه تامین کنن و اون رو از یکنواختی دربیارن. در کنار اینها بهتره به مکتب اصیل «خب به من چه؟!»(۲) هم ایمان بیاریم و بیخود خودمون رو نخود هر آش نکنیم و حد و حدود خودمون رو بدونیم.
پس نتیجه اینکه بهتره فراموش نکنیم که به نظر بیشتر وقتها نیازی به اون دستمال لعنتی نیست! 😉
پینوشت
۱. این مطلب به عنوان یک نمونه از سوژههای ارائه شده در مطلبم تحت عنوان «چیزهایی که در سایت شخصی خود میتوانیم بنویسیم؟» آماده شد.
۲. شاید در فرصتی دیگه مطلبی با این سوژه نوشتم.
«هر سهشنبه شب، ساعت ۲۰:۲۰، مهمون من باشید در بخش بلاگ سایتم، با یه مطلب جدید. شااااید بعضی وقتها خارج از این زمانبندی هم نوشتم؛ چک کنید. :دی
اگر هم دوست دارید از نوشتههای جدید مطلع بشید، هم میتونید یه ایمیل با عنوان «خبرم کن» به Hi@MohsenElhamian.com بزنید تا ارسال مطالب جدید رو از طریق ایمیل بهتون خبر بدم، هم میتونید به کانال تلگرامی من بیاید.»
نوشتار طنزگونه این مطلب رو خیلی دوست داشتم.
راهکار آخرش هم گفته بود هیجان به زندگی تزریق کنیم هم عالی بود. و یه تجربه شخصی رو هم دوست دارم باشما درمیون برارم.
برای اینکه توی سالهای مختلف زندگیم بدونم که باید چیکار کنم سعی کردم یه برنامه ۱۲۰ساله برای خودم بنویسم. برنامه ای که باعث شده زندگیم همواره سرگرم کننده و درعین حال مفید باشه.
برخلاف خیلی ها که برای پیریشون برنامه ندادن، اتفاقا کارای مهم زندگی من تازه از ۸۰سالگی به بعد شروع میشه که زیرساختش کارهاییه که الان باید انجام بدم:-)
امیدوارم برنامه ای که دارم راهی به سوی سعادت باشه و توی پیری از سبک زندگی که داشتم خرسندباشم. واین ارزو رو برای همه دارم
خیلی ممنون بابت این نظر مفصل 🙏🌹
و خوشحالم که مطلب و لحنش رو دوست داشتید.
واقعا جالبه! من تا حالا کسی رو ندیدم که برای بالاتر از ۵۰ سال آینده برنامه داشته باشه. چه برسه به ۱۲۰ سال. تبریک میگم.
واقعا تصور چنین برنامه بلند مدتی برام سخته. خصوصا که میدونم امروز برنامهریزی برای آینده برای ما خیلی سختتر از گذشتگان ماست. آینده داره مدام سختتر و غیر قابل پیشبینیتر میشه.
من خودم فعلا چند وقتی هست بر اساس برنامهای تحت عنوان «خواستهها و داشتهها» کار میکنم. یجور داستاننویسی روزانه برنامهها. قصد دارم بعدها مطلبی بهش اختصاص بدم.
من هم امیدوارم به تک تک برنامهها و خواستههاتون در زندگی برسید. 🙂
موفق باشید.
آخ که چه دردسر ها کشیدم از این دیر نمیشه حالا
درود بر تو ای حسین عزیز 😉
و ممنون بابت نظرت 🙏🌹
آره واقعا فکر نمیکنم کسی باشه که ازش زخم نخورده باشه. البته برا یکی مثه تو احتمالا بیشتر میتونسته پیش بیاد. :)))) 😅
موفق باشی برادر 😊
خیلی بیشتر از چیزی که حتی فکرشو بکنی 😂😁
خدا قوت پهلواااان 😂😂😂😅
جالب بود افرادی رو می شناسم که اینجور هستن
ممنون بابت نظرت حسام جان 😊🙏🌹
آره یکیش خودم در برخی موارد 😅😅😅
چقد این نوشتهت خوب بود محسن!
خیلی خوب بهش پرداختی 😉
من هم از این اخلاقی که گفتی دارم و خوبه گاهی آدم به خودش تلنگر بزنه
ممنون از نظر و لطفت 😊🙏🌹🌹🌹
آره متاسفانه خیلی از ما بهش دچاریم. من که مدال قهرمانی دارم تو این زمینه.
البته شکر خدا دردسرهای ریز مرتبط با کار فقط. تو باقی زمینهها، خصوصا روابط خیلی حساسم. 😉
به نظرم وقتی بهش پرداختی یه پله جلوتری
تبریکات آقا
ممنون ممنون، خیلی لطف داری. 😊🙏🌹🌹🌹