که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست … این آتش میتونه جنبههای خوبی داشته باشه مثل علاقه، امید، عشق و چیزهایی شبیه اینها، اما میتونه جنبههای بدی هم داشته باشه، مثل بلاتکلیفی و نامشخص بودن یک موضوع.
بلاتکلیفی همیشه و همیشه از اون چیزهایی بوده که ازش متنفر بودم. همیشه گفتم که بلاتکلیفی از بدترین چیزهاست و از آدمهایی که مدام شرایطی رو ایجاد میکنن که باعث بلاتکلیفی میشه خوشم نمیاد. اما حالا بعد سالها، متوجه شدم که یکی از اون آدمها خودِ منم. من تو موضوعات مختلفی عالم بیعملم، اما بلاتکلیفی یکی از مهمترین اونهاست.
با این حال، قصد دارم تو این مطلب به بلاتکلیفی و نظراتم در موردش بپردازم تا شاید قبل از هر چیز، تلنگری باشه به خودم و باعث بشه با درکی بهتر در مورد بلاتکلیفی و عواقبش، کمی بیشتر برای خارج کردن خودم از این وضعیت تلاش کنم. اینکه بلاتکلیفی میتونه چه شکلهایی داشته باشه و چه عواقبی.