که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست … این آتش میتونه جنبههای خوبی داشته باشه مثل علاقه، امید، عشق و چیزهایی شبیه اینها، اما میتونه جنبههای بدی هم داشته باشه، مثل بلاتکلیفی و نامشخص بودن یک موضوع.
بلاتکلیفی همیشه و همیشه از اون چیزهایی بوده که ازش متنفر بودم. همیشه گفتم که بلاتکلیفی از بدترین چیزهاست و از آدمهایی که مدام شرایطی رو ایجاد میکنن که باعث بلاتکلیفی میشه خوشم نمیاد. اما حالا بعد سالها، متوجه شدم که یکی از اون آدمها خودِ منم. من تو موضوعات مختلفی عالم بیعملم، اما بلاتکلیفی یکی از مهمترین اونهاست.
با این حال، قصد دارم تو این مطلب به بلاتکلیفی و نظراتم در موردش بپردازم تا شاید قبل از هر چیز، تلنگری باشه به خودم و باعث بشه با درکی بهتر در مورد بلاتکلیفی و عواقبش، کمی بیشتر برای خارج کردن خودم از این وضعیت تلاش کنم. اینکه بلاتکلیفی میتونه چه شکلهایی داشته باشه و چه عواقبی.
حل کنیم (مشکلات و کارها)
اون Snooze آلارمهای وقت بیدار شدن رو که حتما همتون تجربه کردین … ما اون رو به همه زندگیمون بسط دادیم. از شنبه، از مهر، از ۹۷ و از قرن دیگه. موضوعی که بارها و بارها در موردش صحبت شده و در این مورد مشتی عالم بیعمل هستیم که دور هم تشکیل اجتماع دادیم. اینکه «حالا باشه تا ببینیم چی میشه» یا «تا قسمت چی باشه» یا حتی گاهی «چو فردا شود، فکر فردا شود». این وسط هر لحظه که اون Snooze رو در مورد کارهای زندگیمون میزنیم، غدههایِ سرطانیِ فکری و وزنههای فشار استرسی که درست کردیم رو بزرگتر و سنگینتر میکنیم. یک جایی، باید تیکههای باقیمونده پازل زندگی رو سر جاش گذاشت.
مشخص کنیم (روابط)
گاهی اوقات بلاتکلیفی در وضعیت یه رابطه تبدیل میشه به یه وزنه سنگین دیگه توی زندگی. اینکه یکی از افراد رابطه خیلی بیشتر از اون فرد دیگه جلو رفته باشه در مورد وضعیت و رابطهشون یا اینکه یکی از این افراد به اندازه فردِ مقابل، همراه و موافق ادامه رابطه نباشه. توی هر کدوم از این حالتها، حداقل یکی از طرفین تحت فشار هست و هر دو حس بلاتکلیفی میکنند. اینکه وضعیتشون با خودشون مشخص نیست و اینکه یک جایی بالاخره چوب روراست نبودنشون با همدیگه و حرف نزدن و توافق نکردن در مورد شرایطشون رو میخورن. یک جایی، باید به این وضعیت خاتمه داد.
بگذریم (گذشته)
اینقـــدر معین برامون خوند که «مخور غم گذشته، گذشتهها گذشته»، اما کو گوش شنوا؟ ما چه در زندگی اجتماعی و چه در زندگی فردی، مدام حسرت گذشته رو خوردیم. اینکه در زمان کوروش چی بودیم و اینکه اگر فلان اتفاق نمیافتاد، الان وضعمون بهتر بود. فراموش نکنیم که امروزی که حسرت نداشتنش رو میخوریم رو میتونیم از همین امروز بسازیم تا حداقل آینده برای ما طور دیگهای باشه. این حسرتهای مدام، برای خیلی از ماها میشه دلیل و بهونهای برای درست کردن مشکل اول (پیگیری نکردن مشکلات و کارها) و ایجاد بلاتکلیفی. یک جایی، باید از اونچه پشت سر گذاشتیم، گذشت.
ببخشیم (اشتباهات)
سرزنشهای تمام نشدنی ما در مورد خودمون و اطرافیانمون، بابت اتفاقات، دلخوریها و اشتباهاتی که صورت گرفته، میتونه علتی برای تداوم و قدرت گرفتن وضعیت بلاتکلیفی باشه. اینکه من در وضعیتِ بدِ فعلیِ خانواده مقصرم و اینکه اگر امروز کار درستی ندارم، به خاطر اشتباهم در مورد پیگیری نکردن فلان شغل بوده. یک جایی، باید اشتباهات آدمهای دیروز و خودِ دیروزمون رو بخشید.
جمعبندی
در نهایت اینکه هر قدمی که در جهت حل یکی از موانع و دلایل بلاتکلیفی برداشته بشه، مثل قدرتمندتر شدن شمعی تو تاریکیِ زندگی ماست، دید ما رو به اطراف بازتر میکنه و جسارت و آمادگیمون برای حرکت رو بیشتر. پس حتی اگر مطمئنیم موضوع حل شدنی نیست، باز هم قدم اول رو برداریم.
اگر برامون سخت هست شروعش، قانونی هست به نام «قانون ۲ دقیقه». این قانون میگه که ۲ دقیقه از هر کاری رو انجام بدیم و بعد اگر خواستیم ولش کنیم. ۲ دقیقه از درس خوندن رو انجام بدیم، ۲ دقیقه از صحبت با شریک عاطفیمون رو انجام بدیم، ۲ دقیقه از ورزش روزانه رو شروع کنیم، ۲ دقیقه از نوشتن مطلبی که مدتهاست میخوایم بنویسیم رو شروع کنیم، ۲ دقیقه از صحبت در مورد اشتباهات گذشته رو با خودمون یا فرد مقابل انجام بدیم. این به ما انرژی و هیجانی رو میده که بیشتر وقتها میتونه تضمینی برای ادامه مسیر باشه.
پینوشت
۱- این مطلب به عنوان یک نمونه از سوژههای ارائه شده در مطلبم تحت عنوان «چه چیزی در سایت شخصی خود بنویسیم؟» آماده شد.
«هر سهشنبه شب، ساعت ۲۰:۲۰، مهمون من باشید در بخش بلاگ سایتم، با یه مطلب جدید. شااااید بعضی وقتها خارج از این زمانبندی هم نوشتم؛ چک کنید. :دی
اگر هم دوست دارید از نوشتههای جدید مطلع بشید، هم میتونید یه ایمیل با عنوان «خبرم کن» به Hi@MohsenElhamian.com بزنید تا ارسال مطالب جدید رو از طریق ایمیل بهتون خبر بدم، هم میتونید به کانال تلگرامی من بیاید.»
روانشناسانه و کاربردی…اضافه کنم اگه آدم تو زندگیش هدف داشته باشه ..توی هر زمینه ای حتی چیزای کوچیک مثل خوردن و درست کردن یه غذا یا رژیم یا روابط ..خود به خود این هدف مسیر میگیره مثلا رژیم چند ماهه چه چیزایی یا.. و این باعث میشه ادم کم کم از سردرگرمی رها بشه …البته همه ی ماها خودمون میدونیم توی زندگیهامون چیکار کردیم چقدر کارهایی که نباید میکردیم و انجام دادیم اما بهتره به دید تجربه بهش نگاه کرد و اتفاقا همین میتونه رو کیفیت زندگیمون تاثیر بذاره.و هدف منم اینه که با کیفیت زندگی کنم کیفیت یعنی با وجود کم و کسری ها از زندگیم و داشته هام لذت ببرم. حتی با چیزهای کوچیک شادی رو حس کنم این واقعا ما رو از سردرگرمی نجات میده.
زیاد حرف زدم آقای محسن ببخشید☺⛤
ممنون بابت نظر مفصلت ساناز 🙏🌹
درست همینطوره که گفتی. همیشه گفتم که دوست دارم همیشه بهترین تلاشم رو بکنم، چون اینجوری معتقدم نتیجه چه خوب باشه چه بد (با توجه به شرایط) حداقل رضایت فردی لازم رو از اونچه پیش اومده دارم. کیفیتی که در زندگی برای من یعنی این و مثل تو به دنبالش هستم. 🙂
بازم ممنون از وقتی که گذاشتی. 😊😊
چقد خوب بود…اونم واسه منی که دقیقا تو همین بلاتکلیفی ام …
چقد خوب مینویسی:)عهصنطکم الله😁
درود بر تو ای بنده صالح خداوندگار 🙏🌹
بسیار ممنون از نظر لطف شما به این بنده حقیر :))))
البته شما احتمالا از ابعاد بلاتکلیفی در زندگی من بیخبرید، وگرنه چنین نمیگفتید. (ژانر کی بدبختتره 😂😂😂)
(عهصنطکم الله؟! 😅😅😅)
باز هم سپاسگذارم.